نوشته شده توسط : amir navabian

 

                                  

گاهی از روزها با فرارسیدن سحر برروی گلبرگ ها شبنم می نشیند.شبنم ها قطره قطره بر گونه گلبرگ ها بوسه زده و به دامن سبزه ها سرازیر میشوند غافل از اینکه بر روی زمین خدا موری دانه میبرد تا اذوغه زمستانش گرداند قطره با سنگینی تمام بر روی مور می چکد و دنیا را بر او تیره و تار می کند.و مور در دل کوچک خود فکر میکند که گرفتار توفان شده است.ادانه اش می افتد وخود غرق در توفان  شبنم به ان سو وان سو میرود و دانه اش از ان موردیگری میشود و چرخه طبیعت بدون اینکه لحظه ای درنگ کند همچنان به حرکتش ادامه میدهد.......

تو با امدن توفان شبنم تسلیم نشو شاید توفانی در کار نباش و فقط یک قطره باشد

....................................................

بیا یک بار هم که شده چشمت را کامل از این زمین برگیر و به اسمان نگاه کن.به ستاره ها ببین چطور باتمام وجود به تو چشمک میزنند.ببین چطور نسیم صورتت را نوازش میکند.ببین چطور نور مهتاب به چشمانت فروغ میبخشد.به اسمان نگاه کن وخدا را ببین. دستات  را بلند کن.ببین چگونه با اشتیاق اشک های روی گونه هایت را پاک میکند و تورا در اغوشش جای میدهد...... فقط یک بار امتحان کن.

...................................................

انتظار را دوست دارم برای رسیدن به فردا

هدف را دوست دارم برای تلاش کردن

آرزو ها را دوست دارم برای زندگی کردن

خاطره ها را دوست دارم برای نوشتن

ناملایمات را دوست دارم برای مبارزه کردن

چون لحظه های فردای من همین امروز است

...................................................

 

 



:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 220
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : شنبه 9 بهمن 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

 

 

 

باهم زندگی میکردند همیشه باهم بودن اسم یکی"من"و اسم دیگری"او" بود  

"او" همیشه مراقب "من" بود تجربه"او" از "من" بیشتر بود و راه را از چاه تشخیص میدادهمه چیز "من"را "او" داده بود ولی "من"هیچ وقت از "او" تشکر نمی کرد "من"همیشه  غر میزد و می گفت که" او" مرا فراموش کرده "او" هرچه که به" من" میداد" من" تشکر نمی کرد با این که "او" هیچ احتیاجی به تشکر "من" نداشت بارها وبارها" من" قلب" او" را شکسته بود  ولی "او" کینه ای به دل نداشت و "من" را میبخشید "من" میگفت که تمام بلاهایی که سرش می اید تقصیر" او" ست" من" همیشه نیمه خالی لیمان را میدید. ایا شما دوست داشتید جای من بودید؟ حالا بیایید این دو حصاری که دور خودمان کشدیه ایم را بداریم و درست نگاه کنیم.خودمون رو به جای" من" بگزاریم و خدا رو جای" او".به جای تشکر از نعمت های خداوند همیشه غر میزنیم و نیمه خالی لیوان رو میبینیم.فکر میکنیم که خدا ما را فراموش کرده  با کارهای ناشایست خودمون او رو میرنجونیم.اگر دو انسان در مقابل هم قرار بگیرند در برابر این همه ناسپاسی دلسرد میشوند و به مرور زمان از لطف خودشون کم میکنن تابه صفر برسه ولی خدای مهربان مطلق و ما ناسپاس.دوست عزیز باید این جمله رو با تمام وجود احساس کردو در زندگی بکار برد.

شکر نعمت نعمتت افزون کند/کفر نعمت از کفت بیرون کند

بیاین از همین لحظه سیع کنیم نیمه پر لیوان رو ببینیم. روزی چند بار با خدای خود خلوت کنیم و از نعمت هایی که به ما داده تشکر کنیم.

 



:: بازدید از این مطلب : 255
|
امتیاز مطلب : 558
|
تعداد امتیازدهندگان : 404
|
مجموع امتیاز : 404
تاریخ انتشار : شنبه 9 بهمن 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

.بسترهای شیطان‌پرستی در غرب


1. فلسفه یونانی
یكی از مواردی كه اغلب، كارشناسان فرق و مذاهب در خصوصی تحلیل شیطان‌گرایی از آن بهره‌برداری می‌نمایند، دیدگاه ادیان نسبت به مساله «شیطان» و معرفت خاصی دینی نسبت به این شر مطلق است.


در همین رابطه نیز ادعای لاوی در استناد به ذهنیات موهن خود مبنی بر تغییر واژه یونانی (Devil) یا شیطان به devil و انتساب آن به زبان سانسكریت كه آن‌گاه معنای الهه می‌یابد قابل توجه است. در واقع نظریه‌پردازان طریقت گمراهی مذكور دست به مغالطه‌ای می‌زنند و سپس در بستر آن به تبیین نظریاتشان می‌پردازند .

بخش دوم ارتباط شیطانیسم یا فلسفه یونانی نیز در نگاه به اسطوره‌‌ها ، ‌افسانه‌ها و خدایان یونان باستان است. همانطور كه در بخش قبلی نیز اشاره شد از یكسو میل به پرستش كه امر فطری و طبیعی است و از سوی دیگر بنای فكری گروه قابل توجهی از ایشان منجر به آن می‌شود تا از «‌درد بی‌خدایی به خدایان دروغین» پناه ببرند .

 

2. پروتستانیزم


كلیسای كاتولیك و نهاد مستهلك آن طی 10 قرن فجایع اخلاقی ، ‌عقیدتی ، سیاسی ، ‌اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت . پس از اقدام مارتین لورتر و كالوین در اعلام«خریداری شدن جهنم» (8) جامعه مسیحیان به صورت افسار گسیخته و با جهتی كاملا غیر‌‌دینی رویكردهایی را نسبت به مولفه‌های فوق اتخاذ كردند.

باید توجه داشت كه عده‌ای از شیطان‌گرایان نیز قصد دارند كه با ارجاع مستقیم تاریخ تشكیل‌شان به سال 1565 در حقیقت دست به نوعی تاریخ‌سازی بزنند كه فاقد عنصر استناد است.

اما ضروری است یادآور شویم كه ریشه‌ای اولیه این حركت انحرافی به دوران رنسانس یا همان تاریخ ادعایی می‌رسد اما در آن دوره گزارش تاریخی مستندی از شیطان‌گرایی وجود ندارد، بلكه برخی افراد با ادعایی از دل سپردن به شیطان ‌سعی در راه‌اندازی یك حركت انتقادی علیه كلیسا را داشتند و بس.

 اما اصول شیطان‌پرستی پروتستانی كه به دروغ به آنتوان لاوی منصوب می‌شود شامل موارد ذیل است :

1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی كردن به جای خساست.

2. شیطان می‌گوید زندگی دنیوی به جای نقشه خیالی و موهومی روحانی.

3. شیطان می‌گوید دانش معصوم به جای فریب دادن ریاكارانه خود.

4. شیطان می‌گوید محبت كردن به كسانی كه لیاقت آن را دارند به جای عشق ورزیدن به نمك‌نشناسان.

 5. شیطان می‌گوید انتقام و خون‌خواهی كردن به جای برگرداندن صورت [ اشاره به تعالیم مسیحیت كه می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد ،‌آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند].

6. شیطان می‌گوید مسئولیت‌پذیری در مقابل مسئولیت‌‌پذیران به جای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی.

7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است ، گاهی بهتر ولی عذاب بدتر از آنهایی كه روی چهار پا راه می‌روند ، ‌به دلیل آنكه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفكرانه ، او را پست‌ترین حیوانات ساخته است.

8. شیطان تمام آن چیزهایی كه گناه شناخته می‌شوند ارائه می‌دهد چون كه تمام آنها به یك لذت و خوشنودی فیزیكی ، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.

9. شیطان بهترین دوست كلیساست چرا كه در میان تمام این سال‌ها وجود شیطان دلیل ماندگاری كلیساها است.

 قوانین فوق و 11 بندی كه در ادامه می‌آید تنها متنی است كه در سال 1490 و در كتاب« ‌پتك جادوگران » ‌در باب شیطان‌پرستی نوشته شده و صرفا ترجمه‌اش آن هم به دروغ به شیطان‌پرستی لاوییان و یا معاصر نسبت داده می‌شود كه نگاه به 11 اصل بعدی علی‌رغم آنكه آشكارا نكات انحرافی نیز دارد ،‌ نشان می‌دهد كه این نوع شیطان‌پرستی یك حركت انتقادی صرف بوده و نمی‌توان میان آن و جریان معاصر رابطه‌ای برقرار كرد :

1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.

2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.

3. وقتی مهمان کسی هستی ، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.

4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.

5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.

6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.

7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته‌هایت استفاده کرده‌ای به قدرت آن اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.

8. هرگز از چیزی که نمی‌خواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.

9. کودکان را آزار نده.

10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان می روی.

11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.

 لازم به ذكر است دلیل پرداختن جدی‌‌تر به این بخش استناداتی است كه شیطان‌پرستان برای دوره‌های تاریخی از آنها بهره می‌برند .

 
3. معرفت‌شناسی یهودی از شیطان

اگرچه در بخش بعدی به تفضیل در باب رابطه « صهیونیسم و شیطانیسم » سخن به میان خواهیم آورد ، لكن ضروری است صرفا اشاره شود حركت اعتراضی رنسانس و جنبش‌‌ها و گرایش‌های بعدی آن عمیقا تحت تاثیر آموزه‌های یهودیان بوده است .

 همچنین نفوذ آثار یهودیان ،‌بر روی برخی از رهبران رنسانس در گذشته و نظریه‌پردازان فعلی قابل ملاحظه می‌باشد . (9)

 

4. افول معنویت

آنگاه كه چراغ عالم افروز معنویت رو به افول نماید، بدیهی است كه انواع و اقسام منحرف‌ترین سراب‌هایی رخ نموده و انسان معاصر را به دام بلا می كشاند .

در این محور باید تاكید شود كه تعویض جای معنویت و نقش خداوند با آموزه‌های مستعمل و فرسوده امروزی یكی از علل اصلی شكل‌گیری این گروه‌ها بوده‌است.

باید اشاره كرد كه موسسان شیطان‌گرایی علی‌الخصوص لاوی به صورت جدی تحت تاثیر فلاسفه پوچ‌گرا و بدون معنویتی همچون « نیچه » بوده‌اند .

 

5. رمانس‌گرایی (10)

رمانس‌‌گرایی در جهان غرب عمدتا با اسطوره‌گرایی در جهان اسلام و یا آئین‌ شرق ارتباط كپی‌گرایانه دارند.

بدین معنا كه غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان شخصیت‌‌های تخیلی و دروغین با قدرت‌های نیك و بد آفریدند تا خلاء ناشی از عدم حضور اسطوره‌ها را در فرهنگ جبران نمایند. (11)

از این منظر میل به قهرمان یك رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه انسان غربی وجود دارد آنقدر كه حاضر است برای آن حتی به «شیطان» هم بدل شود .


پی نوشت:
7) Gothic Satanism
(8منظور اقدام مارتین لوتر در خریداری جهنم با سند كتبی است .
9) به طور مثال مارتین لوتر یهودیان را فرزندان خداوند و سایرین را مهمان و بیگانه می‌دانست .
10) romancism
(11كتاب زبان و ادبیات فارسی تالیف دكتر احمد ذاكره و دكتر فاطمه حیدری ـ صفحه 285
 
 



:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 217
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

هر چند مال من نشدی ولی ازتو خیلی چیزها یاد گرفتم


یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم


یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره


یاد گرفتم توی زندگیم به اونی که بفهمم چقدر دوستم


داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم


 


 یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم


            


                          یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت


                          جبران ندم.


 یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی


خودم عاشق نباشم







:: بازدید از این مطلب : 218
|
امتیاز مطلب : 205
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

 

من عاشق توام به وفاداری ام نخندبر گریه های دم به دم و زاری ام نخند 
     هرگز گناهی از من بیچاره سرنزد
     تنها گناهمی به گناهکاری ام نخند
 
این ماه من شب من از تو روشن است
خواب از سرم پرید به بیداری ام نخند


     دربند حرف های تو افتاده ام چه سخت
        زندانی توام به گرفتاری ام نخند     با دیگران نشستی و خندیده ای به منمن سوگوار توام به  عزاداری ام نخند



:: بازدید از این مطلب : 230
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

دلم می خواد یه چیزی رو بدونی
دیگه نه عاشقی نه مهربونی
منم دیگه تصمیمم رو گرفتم
اصلا نمی خوام که پیشم بمونی
دیشب که داشتم فکرام و می کردم
دیدم با تو تلف شده جوونی
یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم
عاشقو باید از خودت برونی
چه شعرایی من واسه تو نوشتم
تو همه چیز بودی جز آسمونی
یادت میاد منتم رو کشیدی ؟
تا که فقط بهت بدم نشونی ؟
یادت می اد روی درخت نوشتی
تا عمر داری برای من می خونی ؟
یادت میاد حتی سلام من رو
گفتی به هیچ کس نمی رسونی
حالا بیار عکسامو تا تموم شه
اگر که وقت داری اگه می تونی
نگو خجالت می کشی می دونم
تو خیلی وقته دیگه مال اونی
خوش باشی هر جا که می ری الهی
واست تلافی نکنه زمونی



:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 169
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

...من همونم که همیشه...

          ...غم وغصم بی شماره...

                     ...اونیکه تنها ترین...

                                 ... حتی سایه ام نداره...

                                             ...این منم که خوبیامو...

                                                       ...کسی هرگز نشناخته...

                                                                  ...اونکه در راه رفاقت...

                                                                             ...همه هستی شو باخته...

                                                                  ...هر رفیق راهی با من...

                                                        ...دوسه روزی همسفر بود...

                                             ...ادعای هر رفاقت...

                            ... واسه من چه زودگذربود...

                 ...هر کی بازمزمه عشق...

  ... دو سه روزی عاشقم شد...

                ... عشق اون باعث زجر...

                               ...همه دقایقم شد...

                                      ...اونکه عاشق بود عمری...

                                                  ... ز جدا شدن می ترسید...

                                                              ...همه هراس وترسش...

                                                                         ... به دروغش نمی ارزید...

                                                             ... چه اثرازاین صداقت...

                                                   ... چه ثمرازاین نجا بت...

                                          ... وقتی قد سرسوزن...

                          ... به وفا نکردیم عا دت



 



:: بازدید از این مطلب : 218
|
امتیاز مطلب : 178
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

 

 

 

هر دم از عمر می‌رود نفسی

چون نگه می‌کنم نماند بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روز دریابی

خجل آنکس که رفت و کار نساخت

کوس رحلت زدند و بار نساخت

خواب ِنوشین بامداد رحیل

باز دارد پیاده را ز سبیل [راه]

هر که آمد عمارتی نو ساخت

رفت و منزل به دیگری پرداخت

وان دگر پخت همچنان هوسی

وین عمارت بسر نبرد کسی

یار ناپایدار دوست مدار

دوستی را نشاید این غدّار

نیک و بد چون همی بباید مرُد

خُنُک آنکس که گوی نیکی برُد

برگ عیشی به گور خویش فرست

کس نیارد ز پس ز پیش فرست

عمر برَف است و آفتاب تموز

اندکی ماند و خواجه غَرّه هنوز

ای تهی‌دست رفته در بازار

ترسمت پُر نیاوری دستار

 



:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 197
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian

* عشق *

 

عشق یعنی با تو خواندن از جنون ، عشق یعنی سوختنها از درون

 

عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن

 

عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل

 

عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را

 

عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر

 

عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی آماج خطر

 

عشق یعنی تو بران از خود مرا ، عشق یعنی باز می خوانم تو را

 

عشق یعنی بگذری از آبرو ، عشق یعنی کلبه های آرزو

 

عشق یعنی با تو گشتن هم کلام، عشق یعنی انتظار یک سلام

 

عشق یعنی دستهایی رو به دوست ، عشق یعنی مرگ در راهت نکوست

 

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ، عشق یعنی دل سپردن تا ابد

 

عشق یعنی سروهای سر بلند ، عشق یعنی خارها هم گل کنند

 

عشق یعنی تو بسوزانی مرا ، عشق یعنی سایه بانم من تو را

 

عشق یعنی بشکنی قلب مرا ، عشق یعنی می پرستم من تو را

 

عشق یعنی آن نخستین حرفها ، عشق یعنی در میان برفها

 

عشق یعنی یاد آن روز نخست ، عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

 

عشق یعنی تک درختی در کویر ، عشق یعنی عاشقانی سر به زیر

 

عشق یعنی بگذری از هفت خان ، عشق یعنی آرش و تیر و کمان .....



:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 179
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amir navabian


 

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.

 


عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.

 


عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.

 


عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.

 


عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.

 


عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.

 


عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.

 


عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.

 


عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.


عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست



:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 176
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد